هوش مصنوعی: شاعر در این متن از نبود عشق و وفا در جامعه انتقاد می‌کند و بیان می‌دارد که در شهر او، تخت و تاج و قدرت اهمیت بیشتری دارد. او از غم و اندوهی می‌گوید که تنها با گریستن قابل درمان است و از آزادگی و صداقتی سخن می‌گوید که دیگر یافت نمی‌شود. شاعر همچنین به فساد و تاراج در جامعه اشاره می‌کند و از بی‌عدالتی و فشارهای مالی مانند باج و خراج شکایت دارد.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین انتقادی و پیچیده‌ای است که درک آن نیاز به تجربه و شناخت کافی از مسائل اجتماعی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند فساد، بی‌عدالتی و فشارهای مالی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۸۰

در شهر ما به دولت عشق احتیاج نیست
در هیچ گوشه نیست که صد تخت و تاج نیست

چشم تری به چین جبین می توان فروخت
کار وفا هنوز چنان بی رواج نیست

خاطر به خنده گل و مل وانمی شود
غیر از گریستن غم دل را علاج نیست

شهری به شیشه دل ما سنگ می زنند
در هیچ پای نیشتری از زجاج نیست

کس زیر چرخ توسن آزادگی نتاخت
تاراج می کنند به راهی که باج نیست

ما خط رسانده ایم به مهر مسلمی
آفت رسیده را غم باج و خراج نیست

از نوش روزگار «نظیری » گداختیم
این باده را موافقتی با مواج نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.