۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲

پیش مشتاق تو ویرانه و آباد یکی است
هر طرف راه فتد کوفه و بغداد یکی است

به حریم دل شیرین نبود صف نعال
عشق چون بار دهد خسرو و فرهاد یکی است

ما که تسلیم به شمشیر ارادت شده ایم
پیش ما بد مددی کردن و امداد یکی است

در بر اغیار مبندید، که در گلشن ما
شانه باد و سر طره شمشاد یکی است

پا به گل مانده اگر گلبن اگر خار بن است
باغ را سرو خرامنده و آزاد یکی است

به تو زاری و توانایی ما درنگرفت
موم در پنجه عشق تو و فولاد یکی است

نیم بسمل شده ماندیم «نظیری » افسوس
صید بر یکدگر افتاده و صیاد یکی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.