۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

شهر ویران شده گریه مستانه ماست
هرکجا هست غمی دربدر خانه ماست

از همه سو، ره بیغوله و صحرا بستند
هرکه را می نگری در پی دیوانه ماست

بال و پر سوخته هر یک به کناری رفتند
آن که نامد به در از بزم تو پروانه ماست

به تماشای جهان باز نمانیم از تو
آن چه دام دگران ساخته یی دانه ماست

به سر باده فروشان که به مسجد نرویم
تا به میخانه نمی در ته پیمانه ماست

ما که خورشید پرستیم به محفل چه کنیم
آفتاب از همه جا روی به ویرانه ماست

خواب ما را به صد افسون نگه می بندند
جادوان را همه جا گوش بر افسانه ماست

تا کی از موعظت خلوتیان می شنویم
هوش ما محو تماشاگه جانانه ماست

صحن و دیوار و در و بام «نظیری » امشب
همه در وجد و سماع اند که در خانه ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.