۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

عطاش را نه صوابست و نه خطا باعث
بس است بهر گرم ناله گدا باعث

اگرچه رزق گدا بازپس نمی گردد
مقدرست که می گرددش عطا باعث

خزان درود و سحاب آب داد و دهقان کشت
ببین که برد و که پرورد و شد چه ها باعث

جنون عشق ز تقدیر بود من چه کنم؟
به بوی گل که شدم مست شد صبا باعث

بر آستانه پیر مغان رهی خواهم
تو گر سبب نشوی می شوی خدا باعث

خراب و مست چنین می زیم نمی دانم
در آفریدن من شد چه مدعا باعث

لئیم را می و معشوق اگر کریم نکرد
سخاش را نشود گنج و کیما باعث

عجب ز همت درویش اگر قبول کند
سعادتی که شود سایه هما باعث

ریا ز دیر به مسجد برد «نظیری » را
فقیه باده کش و گبر پارسا باعث
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.