۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۷

در به روی عیش تا بستیم دیگر وانشد
صد کلید آورد بخت و قفل این در وانشد

در گریبانی که غم آویخت کمتر شد درست
خوش دلی کم دوخت جیبی را که یک سر وانشد

تا غم از ویرانه ما راه آمد شد گشود
دیده شمع امید ما ز صرصر وا نشد

همچنان مکتوب ناکامی به هم پیچیده ماند
نامه سربسته ما هیچ جا سر وانشد

سعی کردم تا مگر از عشق پردازم دلی
قطره خونابه ای از روی اخگر وانشد

اضطراب از بهر جان بردن بسی پروانه کرد
پیچ و تاب شعله اش از بال و از پر وانشد

آن که شب خواب «نظیری » را به افسون بست بست
هیچ کار بسته او زان فسونگر وانشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.