۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰

باعث راندنم از بزم به جز عار نبود
ورنه کس را به من و بودن من کار نبود

تا شدم از تو جدا تفرقه پامالم کرد
دولت آن بود که این فرقت دیدار نبود

همه آسان ز جدایی تو مشکل گردید
هیچ دشوار به دیدار تو دشوار نبود

به بدی در همه جا نام برآرم که مباد
خون من ریزی و گویند سزاوار نبود

ناله از بهر رهایی نکند مرغ اسیر
خورد افسوس زمانی که گرفتار نبود

عشقم از سود و زیان دو جهان فارغ کرد
از چه کارم به همه عمر همین کار نبود

خوش دلی کرد «نظیری» برش امشب خالی
صد سخن گفت که شایسته اظهار نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.