۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۹

هنوز راه نگاهم به بام و در ندهند
کبوتری که بیاموختند سر ندهند

خراب نرگس سنگین دلان سرمستم
که بر طریق نظر مهر را گذر ندهند

ز غم به گونه زرین شدم چه چاره کنم
قبول صحبت صاحبدلان به زر ندهند

ازین گشاده جبینان ثبات عیش مجو
که گل دهند به خروار و یک ثمر ندهند

به زهر یأس بساز و مجو حلاوت کام
دوا چو داروی تلخت کند شکر ندهند

ز خوان نعمت دوران رضا به قسمت ده
که طعمه یی ز غمت خوش گوارتر ندهند

ز درد سوز که بر بستر آب عنابت
بغیر تب زدگی و تف جگر ندهند

چه یاد جور رفیقان کنم، نصیبم بود
که تشنه بر لب جو میرم و خبر ندهند

مثال ما لب دریا و حال مستسقی ست
دهند شوق ولی رخصت نظر ندهند

سزد که مقنعه بر سر کنند آن مردان
که تاج عشق بخواهند و ترک سر ندهند

ظفر تو راست «نظیری » که محو ذوق شدی
به هرکه غوطه به دریا نزد، گهر ندهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.