۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۰

این جا نه بهر سنگ سیه نور فروشند
این مایه بینش نه بهر کور فروشند

فریاد که هرکس به اسیری فتد او را
شرطست که از خویش و وطن دور فروشند

غیرت نگذارد که به چشم و دل منکر
یک ذره ز خاکستر منصور فروشند

زیبنده بود دعوی مستوری خوبان
هرچند که جولان به سر طور فروشند

سردست چنان خانقه و دیر که آتش
در وادی دوری شب دیجور فروشند

آن دردکشانی که شناسای عیارند
فردوس به یک خوشه انگور فروشند

اخراج مغل خواهم و تاراج قزلباش
کز هند برند و به نشابور فروشند

در عشق تو با قدر و بهایم که عزیز است
ویرانه که در کشور معمور فروشند

قربان شدگان تو به قصاب سر کوی
یک سینه به صد ضربت ساطور فروشند

با ریش دل و سینه ناسور «نظیری »
خوش باش که کم بنده رنجور فروشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.