۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۴

گل آمد و لعلم ز دل سنگ برآورد
اشک ز تماشای چمن رنگ برآورد

می خواست ز مرغان چمن شور برآرد
یک نغمه مغنی به صد آهنگ برآورد

عشق آمد و در شهر دل آیین خرد دید
تا شهر به تاراج رود جنگ برآورد

مطرب ز برم خرقه سالوس به در کرد
گرد همه شهرم به دف و چنگ برآورد

شب نیست که از شادی بسیار نگریم
غم خوردن کم حوصله را تنگ برآورد

یک بار به عیب و هنر خویش ندیدم
در جیب و بغل آینه ام زنگ برآورد

در راه وفای تو نه طولیست نه عرضی
شوخی تو فرسنگ به فرسنگ برآورد

این خونشده دل بس که خرابست «نظیری »
در پیش تو نتوانمش از ننگ برآورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.