۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۵

من آن صیدم که هرکس را نظر بر حال من افتد
ز بس زخم دلم کاریست در دنبال من افتد

شکارت خوش برآید چون که از منزل برون آیی
نگاهت جانب مرغ همایون فال من افتد

نیم مرغی که بس دشوار باشد صید من کردن
ز بس سستم، گره از بال من در بال من افتد

از آن برجم که هرگه عقده یی در پیش چرخ آید
ز دوران ماه من ماند ز گردش سال من افتد

بزن بر نامه ام ای ابر محشر از کرم برقی
که می ترسم ملک را چشم بر اعمال من افتد

به قاتل خون خود پیش از سئوال حشر می بخشم
که در شرمندگی می ترسم از اهمال من افتد

مرا گستاخ گویی هاست در مجلس نخواهد شد
که دایم بند حسرت بر زبان لال من افتد

مران از گوشه چشمم که از عالم همین دارم
که در هر شادی و غم قبله آمال من افتد

بسی پرشوق می آید «نظیری » کعبه می ترسم
بتی ناگه ز طاق از شوق استقبال من افتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.