۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۰

چرخ پرویز نیست آتش بیز
نه ممری درو نه جای گریز

شفقش خون مردم دانا
افقش ساغری ز خون لبریز

هر طرف می برد هراسانم
قهر مریخ با بلارک تیز

خبرم نیست تا کجا کشدم
نتوان کرد از قضا پرهیز

در خسک خانه های هندم سوخت
یاد صنعان و مکه و تبریز

به سلامت کسی نبرد ایمان
زین زمین سیاه کافرخیز

از مداین شناس و آثارش
حسن شیرین و عشرت پرویز

ظاهر از بیستون هنوز شود
شور فرهاد و شیهه شبدیز

از اقامت شدم گرانجان کو
طبل شب گیر و ناله شب خیز

برد قصب السبق ز من پیری
دیر بر رخش می زنم مهمیز

کار در دست ما «نظیری » نیست
با قضا نیست هم مجال ستیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.