۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۲

لطف می خون در رگ افسرده می آرد به جوش
قول نای و چنگ طبع مرده می آرد به جوش

نرگسش هرگه که می بیند به سوی سنبلش
مجمع دل های برهم خورده می آرد به جوش

شب به مستی پرسش مطرب ره حرفم گشود
سمع دانا نکته پرورده می آرد به جوش

نیست ما را در صلاح کار ما هیچ اختیار
پند بی دردان دل آزرده می آرد به جوش

قول ما صاف است در میخانه ما درد نیست
پیر ما در خم عنب افشرده می آرد به جوش

سهل نبود کشتن ما کافران آگاه مباش
قتل ما در خاک خون مرده می آرد به جوش

یار چون گرم غضب گردد «نظیری » لب ببند
شکوه خوی در تاب آورده می آرد به جوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.