۲۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۲

نه گل این جا ز عشق خار فارغ
نه مل از شورش خمار فارغ

درین مجلس طرب هر دم فزونست
نگردد ساقی از ایثار فارغ

شب آمد نوبت سودای ما شد
ز شور و فتنه شد بازار فارغ

ملک خفت و عسس طبل سوم زد
شدیم از زحمت اغیار فارغ

رقیب و پاسبان خوابید و گردید
دل پوینده از زنهار فارغ

شکر لب بوسه ها بر کام جان داد
لب جوینده از اظهار فارغ

به یکرنگی و یک تایی رسیدیم
شدیم از مصحف و زنار فارغ

از آن سودای ما آخر نگردید
که حسن او نگشت از کار فارغ

به شب از بس که گستاخم «نظیری »
نگردم روز از استغفار فارغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.