۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۴

به گل پیراهنی امیدوارم
که خوشبو سازد آغوش و کنارم

من آن آسیمه صیادم درین بحر
که در دامم نمی گنجد شکارم

قضا هم سنگ کوهم داده سودا
به مویی برتر از او بسته بارم

فشانم خوشه باران ز مژگان
به شورش ابر دشت و کوهسارم

شود شوریده تر هر دم گل و آب
ازین مرغابیان چشمه سارم

به امید وصال آن پری وش
به شکلی هر نفس بت می نگارم

به ایمان نایم از پندار بیرون
عجایب مؤمن زنار دارم

گریبان می درم از عشق و کارش
که تاب این سر و سودا ندارم

ز شهری زادگان عشق پرسید
یکی از عارفان آن دیارم

به این خشکی گر آزادم گذارند
ز سرسبزان وادی یادگارم

«نظیری » ذوق شب خیزان ز من پرس
که از بی گه درین وادی سوارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.