۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۵

من روز ره خانه خمار ندانم
مستی و طرب جز به شب تار ندانم

مست آمدم و مست ازین مرحله رفتم
من قافله و قافله سالار ندانم

پیداست که بر کشتی صد پاره سوارم
پا و سر این قلزم خون خوار ندانم

نی کسب کمالی شد و نی طی طریقی
از راه بجز جنبش و رفتار ندانم

چون کودک پرخشم بود گریه حدیثم
صد عرض هوس دارم و گفتار ندانم

عمرم به صفیر قفس و دام گذشتست
من زمزمه ای در خور گلزار ندانم

در سردی هنگامه همین کام فروشم
من گرمی و شیرینی بازار ندانم

خاموش ز غوغا که درین باغ «نظیری »
یک نغمه به صد شاخ سزاوار ندانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.