۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۱

چند در دل آرزو را خاک غم بر سر کنم
آتشی را تا به کی در زیر خاکستر کنم

چند بینم خواری و در سینه دزدم تیر آه
شعله را تا کی نگهبانی به بال و پر کنم

زاریم گویا اثر دارد که امشب بر درش
ناله ای ناکرده خواهد ناله دیگر کنم

تا نبینم زهر چشمش را نمی یابم حیات
گر به آب خضر کام زندگانی تر کنم

با وجود ناامیدی بسکه مشتاق توام
مدعی گر مژده وصلم دهد باور کنم

گر جز از خاک سر کوی تو خیزم روز حشر
خاک صحرای قیامت را همه بر سر کنم

عالمی امروز بر حالم «نظیری » خون گریست
وای اگر فردا چنین جا در صف محشر کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.