۲۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۵

پیش بنشین ساغری بستان و طبع آزاد کن
وین پرستاران معنی را، به گفتی شاد کن

تخته تعلیم گردون بین و نقش در همش
خنده چون شاگرد زیرک طبع بر استاد کن

این رقم زشتست طرح تازه ای بر صفحه کش
وین بنا سستست قصر قایمی بنیاد کن

ابر ساقی از هوای سرو بر بستان گریست
عندلیبا گل گریبان می درد فریاد کن

عاقبت چون جای ما خاکست کار آب به
گل کز آتش می گدازد تکیه گو بر باد کن

در نمازم دل ز مخموری به صد جا می رود
قبله گم شد محتسب میخانه را آباد کن

چشم مستت شب به معبدها خرابی می کند
پارسایان را به می خوردن مبارکباد من

گر نویسم شکوه می ترسم که نشناسی مرا
آن که از حالش نکردی یاد هرگز، یاد کن

شکر این دولت که دوران بر مراد حسن تست
باده در جام «نظیری » تا خط بغداد کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.