۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۱

نوید عهد گل از نورسان باغ شنو
بشارت طرب از گردش ایاغ شنو

سرم ز حرف پراکنده گوی در شور است
صدای مغز پریشانم از دماغ شنو

شهید یار بناوردگاه یار اولی
همین وصیت پروانه ز چراغ شنو

بر اهل شوق ره فیض درنمی بندند
نوای بلبل اگر نیست صوت زاغ شنو

درون قطره ز طوفان عشق شوری هست
صدای سیل بر اطراف باغ و راغ شنو

ز اصطلاح ره آگه شو و ز هر سر خار
لطیفه یی که شوی از اداش داغ شنو

خبر ز عرصه کنعان و مصر بیرون پرس
هزار یوسف گم گشته در سراغ شنو

قصور عافیت از خودگذشتگان دانند
ز من مذمت آسایش و فراغ شنو

ز غم بسوز «نظیری » که گفته بود تو را؟
ندیم میکده شو لابه گوی و لاغ شنو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.