۳۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۱

تو بر سر کودکان نهاده
ما بر کف دست جان نهاده

بس سنگ گران به بیع جان ها
در پله ابروان نهاده

یک سود نموده زیر زلفت
در هر شکنی زیان نهاده

در قند تو خنده رخنه کرده
ما جان به قصور آن نهاده

لب داده به مشتری شکر چش
پس نرخ شکر گران نهاده

ما پست گرفته نرخ نازت
تو پای بر آسمان نهاده

بگرفته دلی چو خاره در بر
بس پشت به پرنیان نهاده

شب ناشده بسته ای دکان را
سنگی به کلید آن نهاده

شهری پی یک نظر به بامت
زر بر کف پاسبان نهاده

وز شوق تو جان در آستین ها
رخ خلق بر آستان نهاده

بس خاک ز بیم تو «نظیری »
برداشته در دهان نهاده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.