۳۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۲

کیست این از روی رعنایی به جولان آمده
کرده بر هرکس نظر بر خویش نازان آمده

در صفا چون صبحدم در تازه رویی چون بهار
صد گلستان سنبل و گل در گریبان آمده

دمبدم می گردد از نظاره عالم محوتر
چشم قربانیست بر دیدار حیران آمده

دوستان را می خراشد دل، خروش گریه ام
من خودم در اشگ گرم خویش پنهان آمده

خلق در نظاره حورند از اوقات خویش
روزگار ما ز سر تا پا پریشان آمده

همچو ابر از گوش ها رعدم ز سر بیرون شده
همچو کوه از چشم ها سیلم به دامان آمده

سوی جور از راه بخشش یار می گرداندم
کین دیرینم به یادش بعد نسیان آمده

کوششم بی مزد و منت صنعتم بی نرخ و قدر
کار خویشم از زبان بر خویش تاوان آمده

شکر لله شد «نظیری » یار در غربت دچار
زین سفر نازم که سودست آنچه نقصان آمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.