هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه عمیق خود می‌گوید که توان و نشاط جوانی را از او گرفته است. او از دوری یار و رفتن کاروان زندگی شکایت دارد و از این که در غربت مانده و راحتی از جهان رفته است. شاعر همچنین از بی‌خردی مردم و از دست دادن عزیزان مانند یوسف گلایه می‌کند. در نهایت، او از بیم هجران و از دست دادن عشق سخن می‌گوید و آرزوی سبک‌روحی پیش از آنکه بر دلی سنگین شود، دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۵۱۳

دلم گداخته غم وز تنم توان رفته
ز گرمی جگرم مغز استخوان رفته

نشاط روز جوانی به بر نمی آید
که همچو تیر بجست از خم کمان رفته

خبر ز سیرت آیندگان چه می شنوید
که مانده ام به غریبی و کاروان رفته

ز روزگار دل شادمان نمی بینم
که از هجوم بلا راحت از جهان رفته

کس از طلاطم دریا برون نمی آید
که کشتیی که ببینیم بر کران رفته

چه از تمیز و خرد مفلسند این مردم
که یوسفی چو تو زین شهر رایگان رفته

ز بس به وصل تو جان های خلق پیوندست
ز رفتن تو ز هر تن هزار جان رفته

ز بیم هجر تو هر جا که بوده عقل و دلی
رکاب و دست تو بوسیده در عنان رفته

درنگ چند «نظیری » خوشا سبک روحی
که پیش از آن که شود بر دلی گران رفته
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.