۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۹

دگر خدا بود ای دل سر کجا داری
که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری

درین دیار به چشمم غریب می آیی
نه آن دلی تو دلا رنگ آشنا داری

چه غم که در طلبت دیده ام غبار گرفت
اگر تو از پی این دیده توتیا داری

چو مس در آتش صد امتحان گداخته ام
به جستن تو که حسنی چو کیمیا داری

نشاط هر گذر و خوش دلی هر کویی
برای یک نظرم دربه در چرا داری

صفیر ناله جانسوز آشیان من است
تو شاخ گل همه مرغان خوش نوا داری

به صد نیاز «نظیری » کمین فرصت مکن
که دام در گذر خانه هما داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.