هوش مصنوعی: این متن شعری است که از فروتنی و بندگی به خداوند سخن می‌گوید و به قدرت عشق و شوق معنوی اشاره دارد. شاعر از تحول خود از اسیری به سلطانی و از خزان به بهار زندگی می‌گوید. همچنین، او به تأثیر عشق و یاد یار در زندگیش اشاره کرده و وجود معشوق را مایه‌ی عزت خود می‌داند. در پایان، شاعر آرزو می‌کند که با سرودن این شعر، شهره‌ی بی‌نظیری شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۵۴۵

از کم سخنی و سر به زیری
دادیم به خارها حریری

گشتیم ز بندگی خداوند
سلطان شد ایاز از اسیری

مرغان چو نشاط ما ببینند
بر گل نکنند خرده گیری

ناهید اگر به ما نشیند
بهرام نمی کند دلیری

ما را که غذای جان شمیم است
پیوسته کند صبا بشیری

مشگین نفس از خیال یاریم
گرد رخ گل کند عبیری

بردیم به آخرت ز دنیا
دل گرسنگی و چشم سیری

هر دیده و خوانده شد فراموش
الا تو ندیده در ضمیری

چون شاخ خزان فتاده بودم
شد شوق توام عصای پیری

هستی ز وجود تو عدم راست
عزست به هیچم ار پذیری

یک بار «نظیری » خودم خوان
تا شهره شوم به بی «نظیری »
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.