۲۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخ اعتبارها

خورشید و مه دو قطره باران فیض تو
مدی ز جنبش قلمت روزگارها

باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک
رنگ پریده یی ز رخ لاله زارها

انگشتی از برای شهادت شود بلند
سروی که قد کشد ز لب جویبارها

از بهر خواندن رقم قدرتت بهار
اوراق گل شمرده به انگشت خارها

لطفت برات روزی مردم نوشته است
با خط سبز بر ورق کشتزارها

دیوانه خیال تو هرجا که پا نهد
ریزد ز شور عشق تو، طرح بهارها

جان داده اند راهروان بسکه در غمت
هر سنگ در رهت شده سنگ مزارها

موج سراب نیست، که در جستجوی تو
افتاده اند از پی هم بیقرارها

با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد؟
منزل کجا و، رهروی نی سوارها؟!

راه ثنای ذات تو را چون روم؟ که من
دارم بدوش از گنه خویش بارها!

گر بایدم کشید ندامت بقدر جرم
خوش کوتهست مدت این روزگارها

چون آوری بحشر من روسیاه را
از نسبتم شوند خجل شرمسارها!

واعظ اگر چه نیست امیدم بخویشتن
دست من است و، دامن امیدوارها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.