۲۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

قوی شد لاغر از گوشمال غم ز بس ما را
برون افتاد چون چنگ از بدن تار نفس ما را

گلستانی که بی سرو قد رعنای او باشد
خیابانش ز دلگیری بود چاک قفس ما را

چه باکوه غمت سازیم؟ کز بس ناتوانیها
ز پا می افگند هنگام برگشتن نفس ما را

به آیین تواضع داد از پشت خمم عادت
بود از شیخ پیری حق این تعلیم بس ما را

نهنگ نیستی زین بحر پر شورش بکام خود
کشد ماهی صفت هردم بقلاب نفس ما را

رهایی نیست دل را زین سهی قدان دگر واعظ
ز هر سو کرده اند این نونهالان در قفس ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.