۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

نبسته جز بدی من، کمر بکینه مرا
ز سنگ گوهر خود، نالد آبگینه مرا

شکستگی است، ز بس سرنوشت کشتی من
بجز شکسته خطی نیست در سفینه مرا

ز درد اینکه جدا گشته ام ز شمشادش
الف الف شده چون شانه لوح سینه مرا

ز تنگدستی از آن دست برنمیدارم
که پادشاهی فقر است ازین خزینه مرا

ز یاد سنگدلیهای او پرم، ترسم
که تیر او ننشیند دگر به سینه مرا

چگونه واعظ با این پلاس پوشیها
باین لباس پرستان نموده پینه مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.