۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶

بالید از رخ تو دل پر ملال ما
از آفتاب به در شد آخر هلال ما

ما ریشه در زمین قناعت دوانده ایم
چون شمع آب میخورد از خود نهال ما

بر چهره شکسته ما، رنگ تهمت است
مالیده خون بما اثر انفعال ما

ما تخم در زمین دیاری فشانده ایم
کابر بهار نیز نگرید بحال ما

هرگز بناله دردسر کس نداده ایم
خاموشی است همچو قلم قیل و قال ما

از بس بحال واعظ دلخسته ناله کرد
افتاد از زبان قلم هرزه نال ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.