۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

با حوادث برنمی آیند مال و جاهها
پا نمی گیرد پیش تندباد این کاهها

روشنایی از در حق کن طلب، زآن رو که هست
چشم و ابروهای تصویر، این در و درگاهها

همرهی از لطف حق جو، تا به مقصد ره بری
غیر بیراهی نمیآید، از این همراهها

بازی دولت مخور چندین، که مانع نیستند
آفتاب حشر را، این خیمه و خرگاهها

با ستمگر گو چه چشم روشنی داری دگر
از چراغی کان برافروزد ز درد آهها؟

میشمارند اهل دنیا فقر را بی جوهری
طعن نامردی بمردان میزنند این داهها

دل بدنیا می دهی و می ستانی رنج و غم
میدهی نقدی چنین از کف باین تنخواهها

ای که دلتنگی ز پستیهای قدر خویشتن
یوسفی دارد چو حسن عاقبت، این چاهها

خانه چون نبود، اثاث خانه واعظ بهر چیست؟
خانه دل را مکن ویران باین دلخواهها!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.