۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴

غنچه یی، باشد خموشی از گلستان ادب
نرگسی، سرپیش افگندن ز بستان ادب

تن بود یکسر کمالات تو، ای صاحب کمال
جان آن باشد ادب، جان تو و جان ادب

حرمت پیران نگهدار ای جوان تا برخوری
کسب پیری میکند طفل از دبستان ادب

میدهند از جان خراج از نقد اخلاص و دعا
کشور دلهاست یکسر ملک سلطان ادب

نی دهان از خنده بی جا ترا وا میشود
میدرد بی شرمیت برتن گریبان ادب

میتوان شد از ادب شیرین بکام روزگار
کمترین نعمت گواراییست برخوان ادب

هست جای خار زیر پاو، جای گل بسر
این بر گستاخی و، آن بار بستان ادب

تا دهندت در گریبان دل خود خلق جا
همچو گل واعظ مده از دست دامان ادب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.