هوش مصنوعی: این شعر از احساس غربت و تنهایی شاعر در میان مردم بی‌تفاوت سخن می‌گوید. او از نبود درک متقابل و آشنا در جامعه گلایه دارد و دنیا را مکانی ناعادلانه می‌داند که جایگاه راستان در آن نیست. شاعر همچنین به بی‌تأثیری سخنان حق در میان مردم اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق اجتماعی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و انتقادی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۰۶

در عهد ماست بسکه دل شادمان غریب
از گل تبسم است درین گلستان غریب

هر سو دود، نبیند یک طبع آشنا
کافر مباد همچو سخن در جهان غریب

یک تن نیافتیم که فهمد زبان ما
هم شهری اند مردم و، ما در میان غریب

بر لوح خاک گشته بخط غبار ثبت
نبود علو تیر ز افتادگان غریب

دنیای کج روش، نبود جای راستان
پیوستن خدنگ، بود بر کمان غریب

واعظ بگوش مردم دنیاست وعظ تو
چون در دیار کفر، صدای اذان غریب
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.