۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶

بهار گلشن آن روی چون سمن، شرم است
سهیل سیب سخنگوی آن ذقن، شرم است

ز شرم، حسن بتان راست، آب و رنگ دگر
که باغبان عرق ریزان این چمن شرم است

ندیدنی است رخی، کو ندارد آب حیا
صفای آینه حسن مرد و زن شرم است

شود تکلم جانان، ز شرم بامزه تر
که مشک شکر شیرینی سخن شرم است

از آن شود ز عرق جامه پوش در حمام
که پای تو بسر آن شوخ سیم تن شرم است

ز ناز و غمزه و رفتار و شوخی و تمکین
شود گر انجمنی، میر انجمن شرم است

ترا نظر به قد و عارض است و مو واعظ
جمال پیش تو اینهاست، پیش من شرم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.