هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از احساس غربت و بیخانگی سخن میگوید و از سرگشتگی و بیپناهی خود مینالد. او جهان را همچون زندانی میبیند که در آن اسیر است، اما در عین حال، هرجا که میرود، صحرای وجود خود را مییابد. شاعر از خجلت ناشی از نیازمندیهای خود سخن میگوید، اما همت والای خود را همچون لالهای بر کوهسار میستاید. او از نظارهی صنع الهی سرخوش است و سبزههای هرجا را گردن مینای خود میداند. در پایان، شاعر اشاره میکند که قطع ارتباط با مخلوقات، توصیهی واعظان است، اما شیوهی او عرضهی بیمدعایی در پیش خلق است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۴۷
خانه بردوشیم ما، کنج وطن کی جای ماست؟
رزق ما سرگشتگان چون گردباد از پای ماست
باغ زندانست، تا چون غنچه در بند خودیم
هر کجا بیرون رویم از خویشتن، صحرای ماست
رنگ خجلت بر رخ ما ز انفعال سائلان
لاله یی از کوهسار همت والای ماست
از می نظاره صنع است ما را سرخوشی
سبزه یی هرجا که سر زد گردن مینای ماست
قطعه بگسستن از مخلوق، نظم واعظ است
عرضه بی مدعایی پیش خلق، انشای ماست
رزق ما سرگشتگان چون گردباد از پای ماست
باغ زندانست، تا چون غنچه در بند خودیم
هر کجا بیرون رویم از خویشتن، صحرای ماست
رنگ خجلت بر رخ ما ز انفعال سائلان
لاله یی از کوهسار همت والای ماست
از می نظاره صنع است ما را سرخوشی
سبزه یی هرجا که سر زد گردن مینای ماست
قطعه بگسستن از مخلوق، نظم واعظ است
عرضه بی مدعایی پیش خلق، انشای ماست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.