۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته است
برما شکرین لعل تو، پر تنگ گرفته است

ترسم ندهد حصه به اعضای دگر هیچ
دل، درد تو را سخت ببر تنگ گرفته است

باشد غرضش دل، که ز ابرو مژگانست
پیوسته کمانی بسر چنگ گرفته است

آن حسن غنی طبع، که من دیدم از آن شوخ!
از باده چسان که مأوی بته سنگ گرفته است

دارد بزبان پند و، بدل بند علایق
واعظ ز جهان گوشه از این ننگ گرفته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.