۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰

تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است
مردم ز فکر زندگی ای دل چه زندگی است

باشد برو ز هر نفسی تازیانه یی
زان باد پای عمر توگرم دوندگی است

بر سر بود نشیمن گل، از شکفتگی
در پای جای خار مدام از گزندگی است

دست سخاست، پایه معراج برتری
جای سحاب، بر سر خلق از دهندگی است

واعظ بس است زینت ما فقر و مسکنت
چون گل طراز جامه درویش ژندگی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.