۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶

خرام ناز تو، معمار شهر ویرانیست
نگاه، مفتی آیین نامسلمانیست

ز شیوه های تو ای شاه ملک استغنا
کسی که ملتفت ماست، چین پیشانیست

عجب نباشد، اگر گشته چشم دلها سیر
که دست زلف تو در کیسه پریشانیست

یکی ز خاک نشینان کوی تست مگر
که عطف دامن گردون ز صبح نورانیست

کشیده است مگر تیغ، کوه تمکینت
که آفتاب ز حیرت چو چشم قربانیست

میان ناز تو صبر ما مگر جنگ است
که باز چشم سخنگوی، در رجز خوانیست

مدان ز سیل بلا واعظ اضطراب مرا
تپیدن دل من در تلاش ویرانیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.