۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

پرید رنگ من، از می چو گشت جانان سرخ
حذر کنند چو پوشید جامه سلطان سرخ

مکن برنگ زنان روز و شب لب از پان سرخ
که مرد لب نکند جز بزخم دندان سرخ

فریب رنگ حنا چون زنان مخور، که چو شمع
بخون خویش بود رنگ شیر مردان سرخ

نهال عمر شود زآب تیغ جانان سبز
چو شمع گردد اگر از تو خاک میدان سرخ

خورد ز کاسه سائل می نشاط کریم
بود ز ساغر گل روی نوبهاران سرخ

شرف ز الفت خردان بود بزرگان را
ز جوش لاله شود روی کوهساران سرخ

سبک روان سرخود در جهاد نفس برند
ز خون خویش بود تیغ مهر تابان سرخ

همیشه بهر سخن خون خوریم، از آن ما را
ز گریه چون قلم سرخی است، مژگان سرخ

نه لاله است بگلشن، که از می عشقت
شده است نرگس شهلا، چو چشم مستان سرخ

بیاد آن گل رو، سر زد ز دلم آهی
چو برق، موج هوا گشت در گلستان سرخ

هدف ز سینه من گر کنی بجذبه شوق
کنم ز گرمی رفتار تیر پیکان سرخ

مباد خون اسیری بگردنت افتد
مکن چه غنچه گل من، زه گریبان سرخ

همیشه پیش نظر تا بود لبش ما را
ز لخت دل چو رگ لعل، گشته مژگان سرخ

تراست غنچه دهانی مسلم از خوبان
که پشت لب شده سبز از خط و لب از پان سرخ

سخن بهانه کنند، از برای بوسه هم
عبث نگشته باین حد دو لعل جانان سرخ

بهار رفت و، ز سودای جامه گلبندی
نگشت جسم تو گل گل ز سنگ طفلان سرخ

سفید گشت براه تو، روی دیده سفید
بخون نشست زیاد تو، روی مژگان سرخ

مگر بخون منش رفته رفته رام کند
غلاف تیغ از آن کرده است جانان سرخ

شود ز خجلت وصف رخ تو واعظ را
برنگ دفتر گل، فرد فرد دیوان سرخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.