هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و شوق دیدار معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که احساساتش آنقدر شدید است که در قالب کلمات نمی‌گنجد. او از درد دوری و مهجوری می‌نالد و تنها آرامش را در تنهایی و عزلت می‌یابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۲۹

بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنجد
می دیدار او در ساغر طاقت نمی گنجد

شب وصلش چنان بر خویش میبالم ز دیدارش
که نور دیده ام در پرده حیرت نمی گنجد

از آن رو میروم از خود، چو می آیی ببالینم
که دیدن خویش را پیش تو در غیرت نمیگنجد

زدرد روز مهجوری، ز غمهای شب دوری
زبس پر شد دلم، در بستر راحت نمیگنجد

بنازی در چمن از عارض خود پرده افگندی
که گل از شوق در پیراهن نکهت نمیگنجد

گریز از آرزوها نیست ممکن جز به تنهایی
رمیدنها، بجز در گوشه عزلت نمی گنجد

کسی چون باخبر گردد ز احوال دلم واعظ
هجوم درد من در کوچه شهرت نمیگنجد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.