۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۰

عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ تر پیچد
سرشک از غیرتم در دیده، چون آب گهر پیچد

نقاب افگنده برخوان شرح حال بیزبانان را
که میترسم زبان نامه هم در یکدگر پیچد

نبیند کشتی ما روی آسایش در این دریا
مگر وقتی که چون گرداب خود را بر خطر پیچد

تویی فرمانروای کشور دلها کنون واعظ
دلی نتواند از تأخیر افغان تو سر پیچد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.