هوش مصنوعی:
این شعر از حافظ، بیانگر ناامیدی و دلسردگی شاعر از دنیا و مردم آن است. او از غم و اندوهی میگوید که در دلش جای گرفته و آرزوهایش را از بین برده است. دنیا را مکانی خطرناک میداند که ورود به آن عاقبت خوشی ندارد. بزرگی و قدرت بدون مهربانی را بیارزش میداند و از مردم زمانه که به دنبال منافع مادی هستند، ابراز نارضایتی میکند. در نهایت، از واعظ میخواهد که دیگر به او پند ندهد، چرا که دلش از بس سوخته، دیگر جرقهای ندارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی موجود در شعر، نیاز به درک و تجربهٔ کافی از زندگی دارد. همچنین، نگاه انتقادی و ناامیدانهٔ شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۲۴۸
فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد
که آرزوی جهان، از دلم گذار ندارد
جهان چو معرکه تیغ بازی است حذر کن
چه پا نهی به میان؟ این میان کنار ندارد!
بزرگیی که در آن نیست چشم لطف بمردم
بود چو کوه بلندی که چشمه سار ندارد
شده است سیر ز مردارخواری غم دنیا
که شاهباز دلت رغبت شکار ندارد
بود بقدر درشتی ضرور بی ادبان را
که دست سوده شود هر گلی که خار ندارد
سخن مجوی دگر واعظ از شکسته دل من
فسرده است ز بس آتشم؟ شرار ندارد
که آرزوی جهان، از دلم گذار ندارد
جهان چو معرکه تیغ بازی است حذر کن
چه پا نهی به میان؟ این میان کنار ندارد!
بزرگیی که در آن نیست چشم لطف بمردم
بود چو کوه بلندی که چشمه سار ندارد
شده است سیر ز مردارخواری غم دنیا
که شاهباز دلت رغبت شکار ندارد
بود بقدر درشتی ضرور بی ادبان را
که دست سوده شود هر گلی که خار ندارد
سخن مجوی دگر واعظ از شکسته دل من
فسرده است ز بس آتشم؟ شرار ندارد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.