هوش مصنوعی:
این شعر به موضوعاتی مانند عشق، فقر، دنیاگریزی و ناپایداری زندگی میپردازد. شاعر از نگاه معشوق و عشق عمیق به او سخن میگوید، همچنین از بیاعتباری دنیا و زوال آن یاد میکند. در پایان، اشارهای به ناتوانی انسان در برابر تقدیر و بیپناهی او دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین برخی از مضامین مانند ناامیدی و زوال زندگی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.
شمارهٔ ۲۵۰
بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد
که پشت آینه سان، دیده ام نگاه ندارد
ز جاه و دولت دنیا، همین خوشست که هرکس
بلای جاه کشیده است حب جاه ندارد
نشد ز کوی تو محروم هیچ کس که ز وسعت
طریق عشق تو بیرون شدن ز راه ندارد
اگر چه نیست زغم، در دیار فقر نشانی
ز یمن عشق تو دارم غمی که شاه ندارد
حباب سان، ز شکست بنای جسم چه لرزی؟
شکستنی که ترا بحر سازد، آه ندارد
مبین و مشنو، اگر میکنی دل طلب بیغم
که غیر دیده و گوش، این حصار راه ندارد
از آن ز یاری افتادگان غمزده واعظ
شده است دست تو کوته که دستگاه ندارد
که پشت آینه سان، دیده ام نگاه ندارد
ز جاه و دولت دنیا، همین خوشست که هرکس
بلای جاه کشیده است حب جاه ندارد
نشد ز کوی تو محروم هیچ کس که ز وسعت
طریق عشق تو بیرون شدن ز راه ندارد
اگر چه نیست زغم، در دیار فقر نشانی
ز یمن عشق تو دارم غمی که شاه ندارد
حباب سان، ز شکست بنای جسم چه لرزی؟
شکستنی که ترا بحر سازد، آه ندارد
مبین و مشنو، اگر میکنی دل طلب بیغم
که غیر دیده و گوش، این حصار راه ندارد
از آن ز یاری افتادگان غمزده واعظ
شده است دست تو کوته که دستگاه ندارد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.