هوش مصنوعی: این متن شعری است که به انتقاد از جهان و رفتارهای ناعادلانه آن می‌پردازد. شاعر از بی‌عدالتی، ظلم، و بی‌توجهی به مردم سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که جهان چیزی جز مردم ندارد، اما خود از مردمی چیزی ندارد. همچنین، عشق و زیبایی را ستایش می‌کند و از خواب غفلت انسان‌ها تا روز مرگ انتقاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و انتقادی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ظلم و بی‌عدالتی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۵۱

جهان خاک کرم خیزی ندارد
از آن تخم سخن ریزی ندارد

بحال راستان پی بردم آنگاه
که گفت استاد:«الف چیزی ندارد»!

مترس از بخشش ای منعم، که گیتی
چون همت ملک زر خیزی ندارد

جهان چیزی که دارد مردم، اما
دگر از مردمی چیزی ندارد

زحد خوش میبرد ظالم ستم را
جهان گویا سحرخیزی ندارد

گذشتی تا ز خود، رفتی بر دوست
در حق جز تو دهلیزی ندارد

ندارد به ز عاشق زینتی حسن
چه شیرین آنکه پرویزی ندارد؟

همه در خواب خوش، تا روز مرگند
شب مستی، سحر خیزی ندارد

به قزوین پای بندم، ور نه واعظ
جهان خوشتر ز تبریزی ندارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.