۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۶

چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد
خط از آن رو خار بستی گرد آن گلزار کرد

مو بمو برداشت، انگشت، از خط مشکین رخش
با دل ما آنچه نازش کرده بود، اقرار کرد

خوش تماشائی است درگلزار حسن نو خطی
خار هرجا گل کند، اینجا ولی گل خار کرد

نیست برگرد عذارش خط، که از طومار حسن
حلقه نام خویشتن را آن گل رخسار کرد

سر زلفش در میان بود، آمد آن خط سر زده
عیش را بر واعظ بیچاره زهر مار کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.