هوش مصنوعی: شاعر از پیری و نزدیکی مرگ می‌گوید و اندوه خود را بیان می‌کند. او ارزش واقعی را در گوهر دل می‌داند و از ستمگران انتقاد می‌کند. همچنین، از عشق و جنون سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، اشاره به موضوعاتی مانند مرگ و ستم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۸۵

ز پیری، چون مرا قد همچو شمع سرنگون باشد
دم مرگست، از آنم گریه و افغان فزون باشد

نباشد زینتی، جز گوهر دل، اهل عرفان را
مرصع پوشی ما، همچو دریا از درون باشد

تو گر چوب ستم، مظلوم شمشیر دعا دارد
ترا کی ای ستمگر، رنگی از دلهای خون باشد؟!

بگرد خاطرم پیوسته گردد، لعل نوشینش
همینم لاله سیراب، از باغ جنون باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.