هوش مصنوعی: این شعر از بی‌وفایی و جفای مردم زمانه شکایت دارد و بیان می‌کند که در این دوران، کسی به فکر دیگران نیست و ارزش‌های انسانی مانند مهربانی و کمک به همنوع فراموش شده‌اند. شاعر از فقر و بی‌پناهی خود می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی حیوانات در قناعت از انسان‌ها بهتر عمل می‌کنند. همچنین، او به بی‌اعتباری دنیا و وابستگی‌های مادی اشاره کرده و تأکید می‌کند که تنها راه نجات، رهایی از تعلقات دنیوی است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم انتقادی و فلسفی درباره جامعه و انسان‌هاست که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و فقر نیاز به بلوغ فکری برای تحلیل دارند.

شمارهٔ ۲۸۷

ما را ز آشنایان، غیر از جفا نباشد
با هیچ کس در این عهد، کس آشنا نباشد

چون چشم کس نپوشد، از روی خلق عالم؟
کامروز دستگیری، غیر از عصا نباشد!

باهم گر آشنایند خلق زمانه، اما
با پاس آشنایی، کس آشنا نباشد

در کیسه چرک دنیا، کس را نباشد امروز
تا سر بپای، خلقش، چون سنگ پا نباشد

سرمایه سعادت، خوی نکوست، ورنه
سگ نیز در قناعت کم از هما نباشد!

ما را ز فقر بر سر، کار دگر فتاده است
گو دولت جهان را، کاری به ما نباشد

آن را که پشت پا زد، بر عالم تعلق
توفان چو کشتی نوح، تا پشت پا نباشد

تا ساخت واعظ ما، با دولت قناعت
پروانه چراغش، کم از هما نباشد؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.