هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج و غم عشق و فراق می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه عشق، وجودش را سوزانده و چیزی جز درد و اندوه برایش باقی نگذاشته است. او از نبودن معشوق و تأثیر آن بر طبیعت و زندگی خود می‌نالد و آرزو می‌کند که کسی به حالش ترحم کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غم‌انگیز است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۰۰

بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن نماند
جز گریبانی و دامانی، چو گل از من نماند

چون خرامیدی بگلشن،سرو بر جا ماند خشک
تا تو رفتی، رنگ در روی گل و گلشن نماند

از وجودم گر اثر نگذاشت درد عشق دوست
بالم از شادی، که در عالم مرا دشمن نماند

نی همین از آهم آتش در دل خارا فتاد
بسکه بر من سوخت، آتش در دل آهن نماند

چشم بگشا ای خور تابان بحالم یک نظر
زآنکه از دود دل من، چشم در روزن نماند

مد کلک من نیامد سینه چاکی را بکار
یادگار بخیه یی زین رشته و سوزن نماند

تا نیفتد در میان وارثان، واعظ نزاع
رفتم و مالی به غیر از حرف چند از من نماند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.