۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۱

یار در نکته سرایی نه ز کس میماند
حرف در شهد لب او چو مگس میماند

گیردش آینه چهره ز نظاره غبار
در رخ او نگه ما به نفس میماند

روی خود بسکه خراشیدم از دست غمش
خانه آیینه من، به قفس میماند

نیست روزی که کدورت بدل ما نرسد
صبح بر آینه ما به نفس میماند

نیست غیر از سر زانو شب و روزش بالین
سر شوریده واعظ به جرس میماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.