۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۴

تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سربلند
گر نیفتادی در آتش، اوج نگرفتی سپند

گوشواری نیست گوش هوش را به زین دو حرف
لب بغیر حق مجنبان، دل بغیر حق مبند

صیدگاهست این جهان، من صید، صیادم اجل
رشته عمرم کمند و، روز و شب چین کمند

چیست گیتی؟ کژدمی، عمر دراز ما، دمش!
زهر مرگش هست نیش و، سال و ماهش بند بند

میکنی اوقات صرف، اما نمیگویی به چه؟
میفروشی این متاع، اما نمیدانی به چند!

نی چنان افتاده واعظ در ره افتادگی
کز دلش هم آه جانسوزی تواند شد بلند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.