۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۷

گر چنین بر ما کمان ناز پرکش میشود
دل ز پهلوی من از تیر تو ترکش میشود

سنگ ره ما را ز فیض ناتوانی رهبر است
عینک آری چشم پیران را عصاکش میشود

از خرد خالص نباشد، تا جنون در پرده است
تا ز والا نگذرد، کی باده بیغش میشود؟!

همنشین خاکساران شو، که دارد فیضها
از الفت خاکستر افزون عمر آتش میشود

بسکه واعظ کامرانی مایه ناکامی است
خاطرم از جمع گردیدن مشوش میشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.