۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۹

خرد بگیر سر خود، که یار میآید
جنون تهیه خود کن بهار میآید

بهار، دلبری از نو بهار من دارد
که پا ز لاله و گل در نگار میآید

عجب مدار که گرداب گردباد شود
کنون که کشتی ما برکنار میآید

جز اینکه کس نگذارد وجودشان هرگز
دگر ز مردم عالم چه کار میآید؟!

گذشته لعل لب او بخاطرت واعظ
که گوهر سخنت آبدار میآید!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.