۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۰

ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآید
رسیدن منزل دوریست، از شبگیر میآید

چنان با شورش دیوانگی آمیختم خود را
که خونم در شهادت از رگ زنجیر میآید

مشو از وعده آن سروقامت ناامید ای دل
که میآید قیامت عاقبت، گر دیر میآید

ز خود این بند بگسل، گر جنون کاملی داری
که بوی عقل ای دیوانه از زنجیر میآید

بدست آسان نمی آید شهید ناز او گشتن
که این آب حیات، از جوی آن شمشیر میآید

ز بس دور است راه بیخودی از باده حسنش
جوان گر میرود از خویش واعظ پیر می آید!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.